پيام
+
هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...
من هستم و خدا ...
و در جاده ي زندگي ، صورتم مهمان نسيمي که معطر شده از اميد ...
به خودم ميگم : هيچ چيز ارزش اين رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بيرون و بگذارم تو دست غير خدا ...
راستي اونکه دستان مهربان خدا رو به غير او فروخت غير از افسوس چه چيزي رو بدست آورد ؟

غزل صداقت
91/3/20

غزل صداقت
پرشين